- رهبری چیست ؟
- دیدگاه ویژگیهای شخصیتی در مقابل دیدگاه فرآیندی رهبری چیست ؟
- رهبری انتصابی در مقابل رهبری انتخابی چیست؟
- نقش قدرت در رهبری چیست ؟
- نقش زور (coercion) در رهبری چیست ؟
- تفاوت مدیریت و رهبری چیست ؟
- تئوری ویژگیهای شخصی و خصوصیات شخصیت رهبری چیست ؟
- نگرش روشی (Behavioral approach) به رهبری چیست ؟
- بهترین شیوه رهبری چیست ؟
رهبری چیست؟ به صورت کلی، تفاوت میانِ مدیریت و رهبری چیست؟ شاید به تعداد نظریهپردازان و اندیشمندان حوزه رهبری و مدیریت پاسخهایی به این سؤالات وجود دارد. همه ما دوست داریم در زندگی خود و دیگران تغییر ایجاد کنیم، کارکنانمان را جهتدهی کنیم و بر آنها تأثیر بگذاریم. اما آیا میتوان رهبری را آموخت و در صورت مثبت بودن پاسخ، ویژگیهای شاخص در رهبری چیست ؟ رهبری را هنر نفوذ و تغییر دیگران نام نهادهاند اما به نظر میرسد بیان این عبارت بسیار راحتتر از انجام آن در عمل است. ایران مدیر در این مقاله به پرسش رهبری چیست از منظر رویکردها و نظریهپردازان مختلف پاسخ میدهد و شما را برای یادگیری رهبری و مدیریت در عمل آماده میسازد.
رهبری چیست ؟
تعاریف بیشماری را میتوان برای رهبری برشمرد و یکی از بهترین این تعاریف را استاگدیل بیان کرده است. در پاسخ به سوال رهبری چیست استاگدیل با لحنی طنز میگوید: «تعداد تعاریف مختلف از رهبری به تعداد افرادی است که آن را تعریف کردهاند». به عبارتی هرکسی پاسخی به سوال رهبری چیست دارد. شاید دلیل این امر جاری بودن رهبری در بطن زندگی روزانه است. واژه رهبری بهگونهای است که اگرچه هریک از انسانها میدانند که این واژه چه معنایی دارد و آن را با تمام وجود حس میکنند ولی تعاریف مختلفی از آن به عمل میآورند. در صدسال اخیر طبقهبندیهای متعددی برای پاسخ به پرسش بنیادین رهبری چیست ارائهشده است که یکی از آنها طرح ارائهشده توسط باس (Bass) متبلور شده است و بر پایه آن: « رهبری را باید با تأکید بر روشها و کار گروهی تعریف کرد و رهبر در مرکز فعالیتها و تغییرات گروه قرار دارد و خود نمایانگر گروه است».
گروه دیگری، رهبری را در دیدگاه شخصیتی خلاصه میکنند که بر پایه آن «رهبری ترکیبی از ویژگیها و شخصیت افراد است که آنها را قادر به تشویق به انجام کار با دیگران میکند». برخی هم رهبری را «بهعنوان تغییر در گروه» تعریف کردهاند. بهعلاوه رهبری از دید رابطه بین رهبران و پیروان نیز تعریفشده است. از این نظر: «رهبران میتوانند از قدرت خود برای ایجاد تغییر در دیگران استفاده کنند». با وجود تعاریف گوناگون رهبری، تمامی آنها در چند مورد باهم اشتراک دارند که درواقع در دل تمام پاسخها به سؤال رهبری چیست ، یکی از گزارههای زیر را میتوان پیدا نمود:
-
- رهبری یک فرآیند است
- رهبری با تغییر همراه است
- رهبری در داخل یک گروه روی میدهد
- رهبری هدف دارد
بر پایه این مفاهیم، رهبری عبارتاند از: «اثرگذاری یک فرد بر مجموعهای از افراد برای رسیدن به یک هدف مشترک». رهبری بهعنوان یک فرآیند به این معنا است که جدا از شخصیت رهبر، مذاکرات و ارتباطات بین رهبر و پیرو باعث تأثیر و تغییر در پیروان میشود و در این فرآیند رهبر هم بر پیروان تأثیر میگذارد و هم از آنها تأثیر میپذیرد. با این تعریف، رهبری برای همگان قابلدسترسی است و فقط محدود به رهبری رسمی در گروه نمیشود. رهبری با اثرگذاری و تغییر همراه است و بدون آن، رهبری وجود ندارد. رهبری در گروه روی میدهد و در آن جای میگیرد و شامل اثرگذاری و تغییر گروهی از افراد است که هدف مشترکی دارند. این گروه میتواند یک گروه کوچک کاری تا یک گروه بزرگ و دربرگیرنده همه اعضای سازمان باشد. رهبری مستلزم توجه به هدف و ملزم به هدایت گروه بهسوی دورنمای پیشبینیشده است و رهبران همواره انرژی خود را در راه رسیدن به هدف به افراد منتقل میکنند؛ بنابراین رهبری زمانی مفهوم میشود که افراد درصدد دستیابی به هدف هستند. رهبران و پیروان در مراحل رهبری با یکدیگر سهیم هستند و هم رهبران به پیروان و هم پیروان به رهبر نیاز دارند ولی بااینوجود رهبر است که همواره آغازگر رابطه و تنظیمکننده روابط در گروه است. البته باید توجه داشت که رهبران بالاتر و بهتر از پیروان نیستند و این دو باید در کنار هم و در رابطه باهم و بهصورت جمعی ادراک شوند.
دیدگاه ویژگیهای شخصیتی در مقابل دیدگاه فرآیندی رهبری چیست ؟
این گزاره که «فلانی رهبر متولدشده است» وصف حال کسانی است که به رهبری بهعنوان یک ویژگی ذاتی و شخصی مینگرند. بر پایه این دیدگاه افراد با صفات یا شخصیتهای فطری و ویژه رهبر میشوند. برخی از این ویژگیها عبارتاند از:
-
- عوامل جسمی منحصربهفرد (مثل قد، وزن، قیافه و غیره)
- برخی ویژگیهای شخصیتی (نظیر برونگرایی و اجتماعی بودن)
- توانایی شخصی (نظیر قدرت بیان و روانی سخن) است.
شناسایی رهبری بهعنوان یک ویژگی شخصیتی با شناسایی آن بهعنوان یک فرآیند متفاوت است.
اما دیدگاه شخصیتی در رهبری چیست ؟ دیدگاه شخصیتی، رهبری را بهعنوان دارایی و ویژگیهای شخصی که در اختیار یک فرد یا افراد معدودی است، معرفی میکند. بر پایه این دیدگاه رهبری تنها در افراد خاصی میگنجد و تنها محدود به کسانی است که ذاتاً از صفت رهبری برخوردارند. از سوی دیگر بر پایه دیدگاه فرآیندی، رهبری پدیدهای است که به شرایط بستگی دارد و برای همگان در دسترس است و چون در رفتار رهبر قابلمشاهده است میتواند آموخته شود؛ بنابراین منحصر کردن رهبری به معدودی از افراد با صفات ذاتی به دلیل اهمیت رهبری و ضرورت آموزش آن به همگان در کنار فزونی سازمانهای بازرگانی، صنعتی و دولتی، پذیرفتنی نیست.
رهبری انتصابی در مقابل رهبری انتخابی چیست؟
افراد گاهی با مقام رسمی داخل سازمان و گاهی بر پایه جایگاه خود در گروه رهبر میشوند. این دو گونه رهبری، اصطلاحاً رهبری انتصابی و رهبری انتخابی خوانده میشوند. رهبری که بر اساس تصدی یک پست و مقام در سازمان، بنیانگذاری شده است، رهبری انتصابی است مانند رهبری تیمی مانند تیم بازاریابی و رهبری مدیران کارخانهها، سرپرستهای فروشگاههای بزرگ، مدیران عامل و مدیران اجرایی. قرار گرفتن در رأس سازمان به معنای اعمال رهبری نیست و همینکه یک شخص بیشترین تأثیر را صرفنظر از تصدی پست و مقام بر اعضای گروه و سازمان داشته باشد، شایسته عنوان رهبری انتخابی است.
فردی که رهبری انتخابی را بهوسیله دیگران در سازمان، تحصیل میکند، کسی است که از رفتار پیروان حمایت میکند. اینچنین رهبری بهوسیله مقام یا موقعیت تعیین نشده است بلکه با گذشت زمان و از طریق ارتباطات بین رهبر و پیروان به وجود آمده است. رفتارهای ارتباطی مثبت مانند محاوره و مکالمه با مردم، مطلع شدن از امور کسب نظر دیگران، اظهارنظر عقیده روشن و صریح درباره امور کردن و سرانجام ثابتقدم بودن بر موفقیت رهبران انتخابی مردم اثرگذار است. زمانی که یک فرد مشغول رهبری میشود، آن فرد رهبر است. خواه بهعنوان رهبر انتصاب شده باشد و یا خودبهخود انتخابشده باشد.
نقش قدرت در رهبری چیست ؟
قدرت «توانایی بالقوه تأثیر و تغییر دیگران» است و بهعنوان بخشی از مرحله تأثیر و تغییر با رهبری ارتباط نزدیک دارد. درواقع توانایی اثرگذاری بر ادراکات و رفتار دیگران بهمثابه برخورداری از قدرت است. وزرا، پزشکان، معلمان و مربیان همگی افرادی هستند که از توانایی بالقوه برای اثرگذاری بر انسان برخوردارند و زمانی که از این توانایی استفاده میکنند در حقیقت از قدرت خود استفاده میکنند و از طریق آن تلاش میکنند تغییرات مطلوب را در انسانها ایجاد کنند.
پژوهشگران و صاحبنظران پنج گونه مهم قدرت را شناسایی کردهاند که عبارتاند از:
-
- قدرت پاداش
- قدرت زور
- قدرت قانون
- قدرت مقام (مرجع)
- قدرت دانایی (کارشناسی)
هرکدام ازاینگونههای قدرت، ظرفیت رهبری را برای تأثیر بر ادراکات و ارزشها و یا رفتارهای دیگران افزایش میدهد و ابزارهایی هستند که رهبران برای رسیدن به هدفهای خود از آن بهره میبرند. البته برخی از صاحبنظران به قدرت ازنظر رابطه نگاه میکند و از دید آنان قدرت توانایی ذاتی نیست که رهبران بر دیگران تحمیل میکنند بلکه برعکس از طریق رابطه با دیگران ایجاد میشود و رهبران و پیروان بهطور جمعی از آن برای تحقق اهداف جمعی خود، استفاده میکنند. «قدرت مقام» و «قدرت شخصی» دو گونه اصلی قدرت در سازمانها میباشند. قدرت مقام به قدرتی است که شخص از یک مقام بهخصوص در یک سیستم رسمی سازمانی به دست میآورد. معاونان، روسا یا سرپرستهای واحدهای مختلف نسبت به کارکنان سازمانها به سبب مقامی که در سازمان دارند از قدرت بیشتری برخوردارند. قدرت شخصی قدرتی است که رهبر از پیروان خود میگیرد. رهبر زمانی از پیروان خود قدرت دریافت میکند که رفتار او مورد پذیرش پیروان قرار میگیرد. برخی مدیران برای اینکه زیردستان، آنها را الگوهای مناسبی برای خواستههای خود دریافتهاند قدرت دارند و برخی دیگر هم به سبب اینکه آنها را صاحب صلاحیت و باملاحظه میدانند. در هر دو حالت، قدرت نسبت دادهشده به مدیران و رهبران به این بستگی دارد که چه اندازه در برقراری رابطه با دیگران موفق هستند؟
نقش زور (coercion) در رهبری چیست ؟
اجبار و زور یکی از گونههای خاص قدرت در دست رهبران است. زور عبارت است از: «استفاده از نیرو و فشار برای ایجاد تغییر». زور به معنای «تأثیرگذاری بر دیگران برای انجام دادن کار بهوسیله استفاده از پاداش و تنبیه در محیط کار است». به کار بردن زور معمولاً با تهدید و مجازات و جریمه همراه است. از مثالهای اولیه رهبرانی که از زور برای رسیدن به هدفهای خود استفاده کردند آدولف هیتلر در آلمان و رضاشاه پهلوی در ایران هستند که از قدرت زور برای جلوگیری از رفتارهای غیرعادی پیروان استفاده میکردند. بسیار مهم است که زور و رهبری را از هم جدا کرد. در بحث رهبری در علوم رفتاری اصولاً زور بهعنوان منبع قدرت مطرح نیست و رهبرانی هم نظیر آدولف هیتلر که با استفاده از زور بر مردم رهبری میکنند، مثال و الگوی رهبری نیستند. در تعریف رهبری به معنای رفتاری، رهبر کسی است که قدرت تأثیر و تغییر و هدایت اعضای یک گروه را به سمت هدفهای مشترک دارند. کسانی که از زور در رهبری استفاده میکنند دنبال هدفهای شخصیاند و بهندرت به نیازها و قدرتهای گروهی و زیردستها توجه دارند. استفاده از زور موجب بروز مخالفت و عدم هماهنگی برای کار با کارکنان جهت رسیدن به هدف مشترک است.
تفاوت مدیریت و رهبری چیست ؟
رهبری از بسیاری جنبهها مانند مدیریت است. رهبری همچون مدیریت شامل اثرگذاری است و همچون مدیریت مستلزم کار با مردم است. رهبری نیز مانند مدیریت به دنبال دستیابی به هدف است و بهطورکلی بسیاری از فعالیتهای مدیریت هماهنگ با تعریف رهبری است. اما تفاوت مدیریت با رهبری چیست ؟ رهبری با مدیریت تفاوت دارد. درحالیکه مطالعه رهبری به دوران ارسطو باز میگردد. تاریخ مدیریت به اوایل قرن بیستم و ظهور جامعه صنعتی باز میگردد. مدیریت برای کاهش هرجومرج و بینظمی در سازمانها و کمک به افزایش کارایی و اثربخشی در آنها خلقشده است. اصول اولیه مدیریت را ابتدا فایول با عنوان برنامهریزی اهداف و سازماندهی و کارگزینی و کنترل بیان کرد و هنوز هم رعایت این اصول درصحنه سازمانها بیانگر حضور مدیریت است.
کاتر در کتابی که وظایف مدیریت را با وظایف رهبری مقایسه میکند، بیان میدارد که این دو وظیفه کاملاً باهم متفاوتاند. وظیفه اصلی مدیریت، فراهم آوردن نظم و ترتیب و هماهنگی در سازمان است درحالیکه وظیفه اولیه رهبری، ایجاد تغییر و حرکت است. مدیریت به دنبال جستوجوی نظم و ثبات است ولی رهبری در پی تغییرات سازنده است. فعالیتهای اصلی مدیریت بهطورکلی با رهبری متفاوت است. در برنامهریزی و بودجه تأکید مدیریت بر مشخص کردن جزئیات عملیات و برنامهها و تعیین جدول زمانبندی عملیات از چند ماه تا چند سال و تخصیص منابع لازم برای تحقق هدفهای سازمانی است. در مقایسه با مدیریت، تأکید رهبری بر تعیین جهت و تصریح اهداف و ساختن و ارائه چشمانداز و تصویر بزرگ از آینده است. مدیریت بر سازماندهی و فراهم کردن ساختار برای کار افراد و ارتباط آنها در سازمان و رسیدگی به محتوای فیزیکی محیط کار، تأکید میکند. موارد فیزیکی مربوط به محیط کار، شامل قرار دادن مردم در کار مناسب، توسعه مقررات، سیستمها و روشها برای چگونگی انجام دادن کارها و نظایر اینها است. در رهبری ارتباط برقرار کردن و دادن تصویری از آینده سازمان به کارکنان، بیدار کردن تعهد آنها، کارکردن با آنها برای تیمسازی و ایجاد وحدت مفید برای انجام دادن مأموریتهای سازمانی مورد تأکید است.
برای کنترل، حل مسائل و مدیریت بحران در سازمان، تأکید مدیریت بر توسعه سیستمهای تحریکی برای ایجاد انگیزه در نیروی کار و حل مسائل سازمانی و کنترل و پیشرفت به سمت هدفهای عملیات و اتخاذ عملیات اصلاحی در خاتمه عملیات است. در مقایسه، رهبری بر انگیزه و الهام دادن و روحیه دمیدن و انرژی دادن به افراد برای ارضای نیازهای تحققنیافته آنها تأکید دارد. تعداد زیادی از دانشمندان علاوه بر کاتر وجود دارند که معتقدند رهبری و مدیریت دو ساختار جدا از هم هستند. از دیدگاهی دقیقتر زالنزیک تا آنجا پیش میرود که میگوید: اصولاً رهبران و مدیران باهم متفاوت و بهطور اساسی دو نوع مختلف و متفاوت از مردم هستند. او معتقد است که مدیران انسانهای واکنشی هستند و ترجیح میدهند با مردم برای حل مسائل سازمانی همکاری کنند ولی کمتر ازنظر احساسی و عاطفی خود را با کارکنان درگیر میکنند. مدیران به نحوی عمل میکنند که انتخابها را محدود میسازند. به عقیده زالنزیک رهبران از طریق درگیری احساسی با کارکنان در پی شکل دادن و تأثیرگذاری بر عقاید و ایدههای آنها و گسترش انتخابهای قابلدسترس برای حل مسائل بلندمدت هستند. اما نقاط اشتراک مدیریت و رهبری چیست ؟ هرچند تفاوت روشنی بین مدیریت و رهبری یا مدیران و رهبران وجود دارد ولی برخی نقاط مشترک مهم و تداخل وظایف هم بین آنها دیده میشود. زمانی که مدیران مشغول تأثیرگذاری بر یک گروه برای تحقق هدفهای آن هستند در حقیقت مشغول رهبریاند و زمانی که رهبران در حال برنامهریزی و سازماندهی و کارگزینی و کنترل هستند آنها هم مشغول مدیریتاند. هر دو فرآیند، شامل تغییر و تأثیر بر گروه و اعضای حاضر برای فعالیت در جهت تحقق اهداف گروهی و سازمانی است.
تئوری ویژگیهای شخصی و خصوصیات شخصیت رهبری چیست ؟
در اوایل قرن بیستم، مطالعات رهبری با بحث پیرامون صفات رهبران بزرگ آغاز گردید. این مطالعات به دنبال این بود تا بفهمد صفات اثرگذار در رهبری چیست ؟ این تئوریها بر ویژگیها و خصوصیات شخصیتی رهبران بزرگ اجتماعی، سیاسی و نظامی جهان تأکید داشت. عقیده بر این بود که این مردان با این صفات رهبری متولد شدهاند و تنها اشخاص بزرگ از این صفات برخوردارند. در این سالها تحقیقات متوجه این موضوع خاص شد که بهطور روشن خصوصیات شخصیتی چندی رهبران را از پیروان جدا میسازد.
در اواسط سال ۱۹۰۰ روش شناسایی ویژگیهای شخصیتی که قابلتعمیم برای همگان باشد، آغاز شد. بر پایه یک مطالعه در سال ۱۹۴۸ خصوصیات شخصی رهبران و غیر رهبران در شرایط و موقعیتهای متنوع با یکدیگر تفاوت دارد چراکه که یک فرد با خصوصیات و ویژگیهای رهبری در یک موقعیت ممکن است در موقعیت و شرایط دیگر رهبر نباشد و بیش از همه رهبری با رابطه بین مردم و در موقعیت اجتماعی که از آن برخوردارند، معنا میشود. البته ویژگیهای شخصیتی رهبر کماکان از اهمیت برخوردار است ولی محققان مدعیاند این صفات به شرایط و موقعیت بستگی دارد و همیشه یکسان نیستند. در سالهای اخیر فعالیتهای جدیدی با توجه به علاقه محققان به ویژگیهای شخصی رهبری و اینکه چگونه این صفات میتواند بر رهبری مؤثر باشد، آغاز شد. بر اساس تجزیهوتحلیل جدیدی که از تحقیقات در مورد خصوصیات شخصی رهبران به عمل آمد مشخص شد که ویژگیها و خصوصیات شخصیتی تا اندازه زیادی با نحوه ادراک افراد از رهبری ارتباط دارد. محققان تا آنجا پیشرفتهاند که ادعا کردهاند رهبران مؤثر بهطور دقیق در پارهای از صفات کلیدی تافتههای جدا بافتهای از دیگران هستند. شواهد دیگر دراینباره میتواند در آثار جدید ارائهشده بهوسیله بسیاری از محققان پیرامون جاذبههای رهبری دیده شود. تحقیق درباره ویژگیهای شخصیتی رهبر در طول قرن بیستم دامنه گستردهای یافت. در اولین تحقیق تجربی استاگدیل ۱۲۴ مطالعه درباره ویژگیهای شخصیتی رهبران را که بین سالهای ۱۹۰۴ و ۱۹۴۷ انجامشده بود، تجزیهوتحلیل و نتیجهگیری کرد. مطالعات اولیه استاگدیل تعدادی از خصوصیات و ویژگیهای شخصی رهبری را که مربوط به چگونگی رهبر شدن افراد از گروههای مختلف بود، مشخص کرد. نتایج بهدستآمده نشان داد که متوسط صفات فردی در نقش رهبری از متوسط صفات با توجه به عضویت گروهی در برخی موارد متفاوت است. این موارد عبارت اند از: ۱) هوش ۲) آگاهی ۳) بصیرت ۴) مسئولیتپذیری ۵) ابتکار ۶) پافشاری ۷) اعتمادبهنفس ۸) قابلیت اجتماعی کسانی که بهصورت انفرادی به رهبری رسیدهاند از درجه کمتری از صفات یاد شده برخوردارند تا کسانی که از طریق ارتباط گروهی به رهبری رسیدهاند. یافتههای این تحقیق بیان میدارد که فرد بهتنهایی و صرفاً به دلیل اینکه از پارهای صفات و ویژگیهای شخصی رهبری برخوردار است به رهبری نمیرسد بلکه ویژگیها و خصوصیات شخصی که فرد از آن برخوردار است باید به نسبت، مربوط به شرایط و موقعیتی باشد که در آن فعالیت میکند. یافتهها نشان میدهد که رهبری هرچند یک حالت انفعالی نیست ولی نتیجه روابط و همکاری بین رهبر و سایر اعضای گروه است. این تحقیق آغازگر تحقیقات جدید در مورد رهبری با تأکید بر رفتار رهبری و موقعیتهای رهبری است. تحقیق دوم استاگدیل که در سال ۱۹۷۴ منتشر شد، نتیجه ۱۶۳ مطالعه جدید و مقایسه یافتههای آن با یافتههایی است که وی از تحقیق اول جمعآوری کرده بود. این تحقیق بیشتر بر روی نقش صفات و ویژگیهای شخصیتی رهبری تأکید میکنند تا خود صفات. درحالیکه تحقیق اول بیان میکند که رهبری بهطور اصولی بهوسیله عوامل موقعیتی و نه شخصیتی، تشخیص داده میشود. تحقیق دوم بهطور مسالمتآمیزی بر روی صفات شخصیتی و موقعیتی تأکید میکند و هر دوی آنها را برای تشخیص رهبر مؤثر میداند. به عبارت بهتر تحقیق دوم دخالت مؤثر صفات و ویژگی شخصیتی رهبر را در نقش رهبری و پذیرفته شدن بهعنوان رهبر پذیرفته است. همچنین شبیه تحقیق اول، استاگدیل در تحقیق دوم از صفات و ویژگیهای شخصی رهبر که بهطور اثباتی در رهبری مؤثرند، نام برده است. این صفات، ده صفت به شرح زیرند:
- اشتیاق مسئولیتپذیری و تکمیل وظایف
- قدرت و پافشاری در رسیدن به هدف
- تهور و قدرت ابتکار در حل مسائل
- علاقه به استفاده از راهحلهای ابتکاری در موقعیتهای اجتماعی
- اعتمادبهنفس
- احساس تشخص فردی
- مشتاق پذیرفتن عواقب و نتایج تصمیمگیریها و عملیات
- آمادگی تحمل فشارهای روانی و ناراحتیهای شخصی
- اشتیاق تحمل سختیها و انتظار
- توانایی تأثیرگذاری بر رفتار دیگران
- ظرفیت سازماندهی اجزاء مراودات اجتماعی برای رسیدن به هدفهای مورد انتظار
مان نیز مطالعات مشابهی را که بیش از ۱۴۰۰ مورد یافته را درباره شخصیت و رهبری در گروههای کوچک بررسی و تجزیهوتحلیل میکرد، انجام داد ولی او در این مطالعات کمتر بر شرایط و عوامل موقعیت که بر رهبری مؤثرند تأکید کرد. مان هرچند بهطور آزمایشی در نتیجهگیری پیشنهاد میکند ویژگیهای شخصیتی میتواند بهعنوان فرق بین رهبران و غیر رهبران به کار رود. به همین علت نتایج بهدستآمده بهوسیله «مان» صفات ذیل را در رهبران، لازم میداند:
-
- هوش
- مردانگی
- اعتدال
- سلطه
- برونگرایی
- محافظهکاری.
لرد، الیگر ودی وادر ارزیابی مجددی از یافتههای مان به عمل آوردند و از روش «فرا تحلیلی» ملایمتری برای نتیجهگیری استفاده کردند. لرد و دستیارانش پیبردند که هوش، مردانگی و تسلط کاملاً به این امر ارتباط دارد که چگونه افراد به رهبری نگاه میکنند و از رهبری چه شناخت و برداشتی دارند؟ آنان از نتیجه یافتههای خود دریافتند که از ویژگیهای شخصیتی میتوان بهطور مستمر بهعنوان عاملی تمیز بخش بین رهبران و غیر رهبران استفاده کرد. دیدگاه دیگری درباره اهمیت ویژگیهای شخصی یا شخصیتی درباره رهبری وجود دارد. کرک پاتریک و لاک مسلم فرض کردهاند که رهبران با غیر رهبران دستکم در شش ویژگی باهم فرق دارند: الف) تحرک ب) تمایل به رهبری ج) درستکاری و درستی د) اعتمادبهنفس ه) توانایی و آگاهی و) دانایی. بر اساس نظر این محققان، افراد میتوانند با این صفات متولدشده باشند یا میتوانند آنها را بیاموزند ولی این شش صفت افراد واجد شرایط برای رهبری را میسازد. کرک پاتریک و لاک مدعیاند که صفات و ویژگیهای رهبری برخی از مردم را از بقیه متفاوت میسازد و این تفاوت بهعنوان فرآیند مهم رهبری به شناخته شدن نیاز دارد. تعیین صفات فردی مشخصی برای رهبری، دشوار و مشکل است. برخی از صفات درنتیجه چند مطالعه دیده میشود درحالیکه برخی دیگر تنها در یک یا دو مطالعه مشاهده میشود. آنچه درباره تحقیقات انجامشده در مورد ویژگیهای شخصی و خصوصیات شخصیتی رهبری میتوان گفت این است که نتایج حاصل در قرن اخیر، امیدوارکننده و مفید است. این تحقیقات موجب شده که هماکنون فهرستی از صفاتی که رهبران باید از آن برخوردار باشند و اگر تمایل به رهبری دارند در خود پرورش دهند، به دست آید. برخی از صفات و ویژگیهای فردی مرکزی که در این فهرست آمده است، عبارتاند از: ۱) هوش ۲) اعتمادبه نفس ۳) تشخیص ۴) درستی ۵) اجتماعی بودن که به دلیل اهمیت در زیر تشریح میشوند.
صفات شخصیتی محوری در رهبری چیست ؟
۱) هوش هوش یا قدرت عقلایی، رابطه مثبت با رهبری دارد. برخورداری از قدرت بیان، قدرت شناخت و قدرت استدلال به نظر میرسد، شخص را رهبر بهتری میسازد. هرچند بهتر است که رهبر، روشن و خوشفکر باشد ولی تحقیقات نشان میدهد که اختلاف هوش رهبر نباید با پیروان و زیردستان خود بسیار زیاد باشد. زمانی که ضریب هوشی رهبر از پیروان بسیار متفاوت است، میتواند اثر عکس بر پیروان داشته باشد. رهبران با توانایی بالاتر، ممکن است در برقراری ارتباط با پیروان به سبب اشتغالات ذهنی یا اینکه عقاید آنها بسیار دور از ذهن پیروان است، مشکلاتی را پیدا کنند.
۲) اعتمادبهنفس اعتمادبهنفس، یکی دیگر از صفات و ویژگیهای شخصی رهبری است که کمک زیادی به رهبر میکند. اعتمادبهنفس توانایی مطمئن بودن درباره مهارتها و صلاحیتهای مشخص است. اعتمادبهنفس شامل احساس احترام احساس اطمینان و عقیده به اینکه یک نفر میتواند تفاوت ایجاد کند میباشد. رهبری همراه با تاثیرگذاردن بر دیگران است و اعتمادبهنفس اجازه میدهد که رهبر احساس اطمینان کند و تلاشهای وی میتواند در تأثیرگذاری بر دیگران مناسب و صحیح باشد.
۳) تشخیص بسیاری از رهبران نماد تشخیص و تعمیم هستند. تشخیص صحیح نشاندهنده تمایل به انجام دادن کار است و شامل خصوصیات شخصیتی، نظیر قوه ابتکار مقاومت، پایداری و تسلط بر امور و انگیزش میشود. افراد بااراده مشتاقاند که خود را نشان دهند. آنها دوست دارند فعالیت کنند و ظرفیت ایستادگی در مقابل موانع را دارند. تشخیص صحیح و تصمیم بهموقع شامل نشان دادن تسلط بر امور در زمانها و مواقعی است که پیروان به هدایت و رهبری نیاز دارد.
۴) درستی درستی از دیگر صفات مهم رهبران است. درستی، کیفیت صداقت و اعتمادبهنفس است. افرادی که پایبند به اصول و اعتقادات هستند و مسئولیت اعمال و رفتار خودشان را میپذیرند، نماد درستی و صداقت هستند. رهبرانی که از درستی و صداقت برخوردار هستند، روح اعتمادبهنفس را در دیگران میدمند. چراکه دیگران باور دارند که آنها به آنچه میگویند، عمل میکنند و وفادار و قابلاتکا و مسئولیتپذیرند. علیالقاعده درستی و صداقت رهبر را باورپذیر و مستحق اعتماد میسازد.
۵) اجتماعی بودن ویژگی نهایی که بسیار مهم است، اجتماعی بودن رهبر است. اجتماعی بودن به تمایل رهبری برای برقراری روابط مطلوب اجتماعی بازمیگردد. رهبرانی که اجتماعیاند، دوستانه رفتار میکنند و اهل معاشرت، مؤدب، کاردان و سیاستمدارند. آنان به نیازهای دیگران حساساند و تمایل زیادی به برطرف ساختن این نیازها از خود نشان میدهند. رهبران اجتماعی مهارت ارتباط شخصی خوبی دارند و روابط همکاری با پیروان خود را بهخوبی گسترش میدهند.